خسرو و شیرین هم سانسور شد

 مدیر فرهنگی انتشارات پیدایش، اشکالاتی که بر منظومه «خسرو و شیرین» (سروده نظامی گنجوی)  آن هم در چاپ هشتم و پس از 9 قرن از خلق این منظومه از سوی اداره کتاب وزارت ارشاد وارد شده را غیر اصولی دانست.

فریبا نباتی مدیر بخش فرهنگی انتشارات پیدایش در گفتگو با خبرنگار مهر از برخی ممیزی‌ها که از سوی وزارت ارشاد به کتاب‌ها وارد می‌شود، گله کرده و گفت: برخی اتفاق‌ها و مسائل باعث می‌شود حال و حوصله کار فرهنگی برایمان باقی نماند. از مسائل اجتماعی و آلودگی هوا که ما نیز مثل همه مردم درگیر آنها هستیم که بگذریم، مشکلات حرفه خودمان و این مساله ممیزی کتاب‌ها خیلی روحیه کار را از بین می‌برد.

وی ادامه داد: ما در انتشارات پیدایش کتاب «خسرو و شیرین» را 7 بار منتشر کرده‌ایم که برای چاپ هشتم تصمیم بر این شد قطع کتاب عوض شود و تنها با همین تغییر ظاهری کتاب برای دریافت مجوز به ارشاد رفت که وقتی کتاب را برگرداندند، چندین و چند مورد اصلاحیه هم بدان وارد کرده‌اند.

مدیر بخش فرهنگی نشر پیدایش درباره یکی از اصلاحیه‌هایی که به این منظومه نظامی گنجه‌ای وارد شده، توضیح داد: بخشی از داستان با این بیت‌ها نقل می‌شود «شکر لب داشت با خود ساغری شیر/  به دستش داد کاین بر یاد من گیر / ستد شیر از کف شیرین جوانمرد/  به شیرینی چه گویم چون شکر خورد / چو شیرین ساقی‌ای باشد هم آغوش/  نه شیر ار زهر باشد هم شود نوش / چو مست از جام می نگذاشت باقی/ ز مجلس عزم رفتن کرد ساقی» که گفته‌اند مصرع «چو مست از جام می نگذاشت باقی» باید حذف شود.

نباتی افزود: همچنین در صفحه 135 کتاب سطر 14 گفته‌اند «در آغوش کشیدن» حذف شود. که این بخش از داستان درباره این است که خسرو را در خواب کشته‌اند و حال شیرین زانو می‌زند و جسد خسرو را در آغوش می‌کشد. و یا در صفحه 45 سطر اول تا سوم تاکید کرده‌اند واژه رقص‌زنان حذف شود که جالب اینجاست که چنین کلمه‌ای در متن نیست.

وی درباره برخی دیگر از اصلاحاتی که برای کتاب در نظر گرفته‌اند، بیان کرد: در صفحات 62، 81 و 82 کتاب هم چنین حذفیاتی اعلام کرده‌اند که باز هم موضوعاتی چون به خلوت رفتن، آغوش، گرفتن دست و از اینگونه موارد مورد نظر بوده است.

این نویسنده در پایان اشاره کرد: همچنین یک کتاب با نام «علوم ترسناک» ویژه گروه سنی الف را برای مجوز فرستاده بودیم که این کتاب مسائل علمی را به زبان طنز برای گروه سنی خردسال آموزش می‌دهد که اینجاها هم ایرادهایی وارد کرده‌اند که به نظر منطقی نمی‌آید و قالب طنز و مخاطب کتاب را در نظر نگرفته‌اند.

منبع: پرشین سی

ربنا همچنان متعلق به مردم است                                                                       

 

تابستان سال 1358محمدرضا شجریان در استودیو، ربنا را بدون تکرار در ضبط خواند تا مشقی برای هنرمندان شود، اما این اثر بدون اجازه استاد آواز ایران به پخش رسید، اثری که در 32 سال اخیر به‌راحتی جای خود را در دل‌های مردم پیدا کرد و امروز به‌عنوان اثری ماندگار شناخته می شود.
فرارسیدن ماه مبارک رمضان فرصتی شد تا سخنان استاد شجریان را در باره شکل‌گیری این اثر، احساس او در سال‌های بعد از ضبط آن، ‌نحوه انتشار و مسائل پیرامونی بشنویم.

مدت 32 سال از ساخت ربنا می­گذرد، بعد از گذشت این مدت، هنوز این آواز شنیدنی و خاطره برانگیز است. ایده اول ساخت این کار چگونه شکل گرفت؟

سال 58 تغییرات و تحولاتی در رادیو مخصوصاً در بخش موسیقی در حال شکل­گیری بود. در آن سال­ها مدیران رادیو تصمیم داشتند تولید موسیقی در رادیو را تعطیل کنند و تولید شده­های بیرون را بخرند. جلساتی با مدیران گذاشتیم و در این جلسات خیلی تلاش کردیم مدیران را راضی کنیم که نیروهای خوب را نگه دارند و عده دیگر را بازنشسته کنند.
در این جریان ها بود که رئیس وقت رادیو آقای وجیه‌اللهی که فردی تحصیلکرده و روشنفکر بود، از من موکداً و مرتباً می‌خواست با توجه به تغییرات و تحولات سیاسی و مذهبی ایران برای پخش آثار جدید قبل از افطار طرحی انجام بدهم. آن‌ها نمی‌خواستند آثار دوره قبلی را پخش کنند. به ایشان گفتم سال‌هاست من از آن فضا دور شدم و راه من با موسیقی و ارکستر تعریف شده است و این کارِ الان من نیست.
اما ایشان گفت فقط شما می‌توانید و ما تنها شما را داریم و از من خواست برای دم افطار، مناجات ها و اذان کاری انجام بدهم.

ادامه نوشته

شعر زیبایی از فریدون مشیری

                                    من دلم مي‌خواهد

                                    خانه‌اي داشته باشم پر دوست،

                                    کنج هر ديوارش

                                    دوست‌هايم بنشينند آرام

                                    گل بگو گل بشنو...؛

 

                                    هر کسي مي‌خواهد

                                    وارد خانه پر عشق و صفايم گردد

                                    يک سبد بوي گل سرخ

                                    به من هديه کند.

 

                                    شرط وارد گشتن

                                    شست و شوي دل‌هاست

                                    شرط آن داشتن

                                    يک دل بي رنگ و رياست...

 

                                    بر درش برگ گلي مي‌کوبم

                                    روي آن با قلم سبز بهار

                                    مي‌نويسم  اي يار

                                    خانه‌ي ما اينجاست

   

                                    تا که سهراب نپرسد ديگر

                                   " خانه دوست کجاست؟  "

 

                                                                         (( فريدون  مشيري ))

 

 
 

 
 

 

 

 

 



 

کتاب گویای کمدی الهی دانته

دوستان کتاب «کمدی الهی» دانته یکی از شاهکار های ادبی جهان است ولی توجه داشته باشید که متن اصلی این کتاب به صورت شعر آهنگین و موزون به زبان ایتالیاییست و محتوای آن برآمده از دل فرهنگ مسیحی است و طبیعتا هنگام ترجمه بسیاری از زیبایی های موسیقیایی آن از بین می رود و مفاهیم نا ملموس زیادی هنگام مطالعه ی آن حس می شود. این مشکلی است که در ترجمه ی آثار شعری همیشه وجود دارد و مثلا یک ایتالیایی هم نمی تواند آن زیبایی ای را که ما فارسی زبانان از خواندن غزلیات حافظ شیراز حس میکنیم و حرف دلمان را در آینه ی کلام او می بینیم با خواندن ترجمه ی غزلیات حس کند و ببیند.


جلد اول - دوزخ

دانلود بخش اول (حجم: 28MB)

دانلود بخش دوم (حجم:27MB)

دانلود بخش سوم (حجم: 28MB)

دانلود بخش چهارم (حجم: 28MB)

دانلود بخش پنجم (حجم: 32MB)

ادامه نوشته

آکاردئون، واپسین ساخته جعفر پناهی

 

 

نمایش آخرین ساخته جعفر پناهی که یک فیلم کوتاه شش دقیقه‌ای با نام آکاردئون است، در هیاهوی دستگیری و محاکمه وی و در پی آن صدور حکم دادگاه، گم شد. اما شاید بتوان همین فیلم کوتاه شش دقیقه‌ای را یکی از شاه‌کار‌های سینمای ایران طی سال‌های اخیر دانست.

فیلمی که علی‌رغم کوتاهی، بسیار پر مطلب و پر ماجراست. در این مجال تنها به بررسی تحلیل داستانی و تقسیم زمان‌بندی فیلم می‌پردازیم

از شما می‌خواهم پس از خواندن این مطلب حتما خود فیلم را هم مشاهده نمایید. شش دقیقه وقت برای دیدن یک شاه‌کار، زمان بسیار کمی است. صحنه آغازین فیلم با نمایی مدیوم از دختر و برادرش که در حال نواختن ساز و خواندن آهنگ سلطان قلب‌ها هستند آغاز می‌شود. دختر که بعدها می‌فهمیم نامش خدیجه است علاوه بر نواختن تنبک، وظیفه پیاله‌گردانی را هم به عهده دارد. یعنی پیاله کوچکی در دست دارد و با گرفتن آن جلوی عابران از آن‌ها می‌خواهد داخل آن پول بریزند.

خدیجه‌ی بازیگوش در فکر و خیال خود غوطه‌ور است که ناگاه سر از مسجدی در می‌آورد و پس از مشاهده مردان در حال نماز خواندن شوکه شده، با ترس روسری خود را از پشت گردن، روی سر کشیده و پا به فرار می‌گذارد. هنگام خروج خدیجه از مسجد، ناگهان با شوک دوم فیلم روبه‌رو می‌شویم. برادر دختر که نوازنده آکاردئون است در حال کشمکش با مردی است که می‌گوید نوازندگی در حوالی مسجد گناهی بزرگ است و وظیفه دارد که پسر و سازش را تحویل ماموران دولت بدهد.

در همین حال نیز مردی میان‌سال تلاش در وساطت در این میان دارد و سعی می‌کند پسر را از دست مرد نجات دهد. نهایتن مرد رضایت می‌دهد که پسر را ول کند اما ساز آکاردئون را از او گرفته و علی‌رغم اصرار خدیجه آن را با خود می‌برد. تمام آن‌چه تا این لحظه تعریف شد در تقسیم بندی سه‌گانه ما بخش اول را تشکیل می‌دهد. بخشی که از لحاظ زمانی کوتاه‌ترین قسمت را تشکیل می‌دهد و زمان تقریبی آن یک دقیقه و سی ثانیه است.

در بخش دوم فیلم، پسر نوازنده در اندیشه باز پس‌گیری ساز خود که در حقیقت تنها وسیله ارتزاق خود و خانوده‌اش می‌باشد وارد بازار می‌شود‌. برای یافتن تکه سنگی بزرگ جهت حمله به مرد مهاجم و نجات دادن ساز. پس از یافتن تکه سنگ، خدیجه که حالا متوجه هدف برادر شده به او اصرار می‌کند که دست از ادامه این کار بردارد زیرا به اعتقاد او برادر تنها وسیله و منبع ارتزاق خود، خواهر و مادر بیمارش است و با این کار خود، یک خانواده را از روزی می‌اندازد.

جمله انتهایی خدیجه در این بخش بسیار مهم و تا حدود زیادی راه‌گشا برای ارایه بخشی از پیام فیلم و ورود تماشاچی به بخش سوم و انتهایی فیلم است. زمانی که آخرین تلاش خود را برای منصرف نمودن برادر از حمله و نزاع با مرد با این جمله به انجام می‌رساند. او می‌گوید: «من دیدمش داداش. وقتی داشت تو رو می‌زد من دیدمش. از ما بدبخت‌تر بود.» تماشاچی در اندیشه مفهوم این جمله و چرایی آن است که ناگهان با شنیدن صدای آشنای آکاردئون پسر وارد بخش سوم فیلم می‌شویم.

بخش دوم حدود دو دقیقه طول کشیده است. در ابتدای بخش سوم فیلم خواهر و برادر وارد فضای باز بازار شده و ناگهان با تصویری عجیب از همان مرد که آکاردئون را از آن‌ها گرفت روبه‌رو می‌شوند.در حالی‌که در کنجی از بازار نشسته و به شکلی کاملن ناشیانه آکاردئون می‌نوازد و از مردم تقاضای کمک می‌کند. خواهر و برادر مبهوت نگاهی به هم می‌اندازند و ما احساس می‌کنیم که مشت پسر شل شده است. در این‌جا با صحنه بسیار تاثیر‌گذار از احساس هم‌دردی دو کودک با مرد که احتمالن معتاد نیز هست روبه‌رو می‌شویم. به نظر می‌رسد که حالا ظرف چند ثانیه برای همه ما و از جمله قهرمانان فیلم، نفرت به هم‌دردی بدل گشته است.

دختر در حالی‌که آرام آرام شروع به ضرب گرفتن کرده به سمت مرد راه میفتد. در کنار او می‌نشیند و کاسه پول را روی زمین می‌گذارد. حالا پسر هم تصمیمی جدید دارد. سنگ را به کناری می‌اندازد و او هم به گروه می‌پیوندد. ساز را از دست مرد گرفته آن را روی دوشش می‌اندازد و شروع به نواختن آهنگ می‌کند. پسر آرام خم می‌شود. پیاله پول را از روی زمین بر می‌دارد و آن را به دست مرد می‌دهد. حالا ارکستر سه نفره کامل شده است. موسیقی در تیتراژ پایانی ادغام می‌شود. این بخش که بخش پایانی فیلم است دو دقیقه و سی ثانیه طول می‌کشد و این‌جا پایان شاه‌کار است و تماشاچی تازه در آغاز تفکری عمیق .